من بید شده ام
لای لباس های پشمی
ژاکت های قدیمی
پیراهن های تابستانی
حفره های کوچک حفر می کنم
به خیال اینکه
تونل های دراز
به نور خواهند رسید
اما تنها از این کنج تاریک کمد
به کنج دیگرش
می رسم
من بید شده ام.
کند پرواز می کنم
زود به دام می افتم
راحت جان می دهم.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
میدانم که آرزوی دوری است اما دلم می خواهد روزی برسد که حیات به صرف خود حیات ارزش داشته باشد. یعنی اگر موجود زنده ای ٫ و حالا از نوع خودمان بگویم٫ آدمی ٫به ناحق کشته شود دردمان این باشد که حیات از بدنش رفته. از بدن این آدمی که تا دمی قبل داشته نفس می کشیده. دمی قبل زنده بوده و حالا دیگر نیست.
دلم می خواهد روزی برسد که زندگی و زنده بودن-همین و بس- کافی باشد که برای به ناحق از دست دادنش عزا بگیریم.
روزی برسد که اگر آدمی کشته شد منتظر نشویم موقعیت اجتماعیاش را بدانیم تا میزان گریه کردن و دلسوختگیمان برایش را با منصبی که داشته٫ مدرک تحصیلی اش٫
استعداد هنریاش٫ طبقهی اجتماعی اش و هزار و یک برچسب دیگر تعیین کنیم٫
روزی برسد که بگرییم برای آن که بی گناه کشته شده٫ به ناحق از دنیا رفته یا به زنجیر کشیده شده
چون آدمی بوده از جنس آدمیان.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
غزال های پیر
در شعرم
جست و خیز می کنند
اینجا
هیچ چیز سر جایش نیست
جز عنکبوتهای گرسنه
که به فرمان من
تار می تنند
تو در شعر من گیر افتاده ای
هی می خواهم از پاییز بگویم
هی تو لبخند می زنی
خیال بّرّت داشته
میان دشت آفتابگردان
نشسته ای
لبخند نزن
زندانی باید گریه کند
- مریم مومنی |
- 0 پیام
«ديروز كه با مامان خانهاش رفتيم دنبال شناسنامه و سند قبرش، چه كشيديم. به تنهائي عادت كرده بود. خانه كوچك و تميزش، لباسهاي نوئي كه تازگيها خريده بود. دو دست كت شلوار آويزان در كمد، كاغذ كنار تلفن: قند، روغن سرخ كردني، آلو و … گويا فهرست خريد بوده. بربريهاي با دقت تكه شده در يخچال، بادمجان سرخ شده در فريزر، ظرفهاي مرتب چيده شده در آبچكان، خانه كوچكت چقدر منظم و مرتب است. چه كسي ميگويد خانه بي زن، بيسامان است. مسواك جلوي آينه، عكس من و نسرين و عزيز كنار تلفن، جزئيات است كه آدم را آتش ميزند. هيچ وقت فكر ميكردي كسي با ديدن حوله و مسواكت آتش بگيرد؟ من و مامان گرفتيم.»
باقی را از وبلاگ نیما بخوانید.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
زنده باد مخالف من٫ یک شعار دو طرفه است. آرمانی است که همه باید به آن معتقد باشند و اگر تنها گروهی به آن پایبند باشند حکم نابودی خود را امضا کرده اند. زنده باد مخالف من٫ یک جور دوئل اخلاقی است که هر دو طرف سلاح هایشان را زمین می گذارند و دو طرف میز گفتگو می نشینند و با هم حرف می زنند.
زنده باد مخالف من ٫وقتی سلاحت را زمین گذاشته ای و مخالفات به رویت اسلحه گشوده می شود مضحک ترین تراژدی تاریخ.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
کاج های مرداب انزلی
در خیال من است
که روییده اند
کاج های مرداب انزلی
در خیال من است
که می رویند
- مریم مومنی |
- 0 پیام
نه از شبمان پروایی است
نه از روزگار غمزده و
نه از ظلمات*
Picture 6.png
سمیه جان٫
شور و زندهدلی و امید و ایمانت را میله های زندان تاب نخواهند آورد.
به امیدی آزادیات می مانیم.
* شعر از لنگستون هیوز
- مریم مومنی |
- 0 پیام
الویس یه فرشته است.
سه روز اومد دو تا دیوار و یه هال کوچیک و دستشویی رو رنگ زد. یه قطره رنگ رو پارکت ها نریخت.
هیچ جا رو کثیف نکرد. جا کفشی های سنگین رو خودش برد تو اتاق بدون این که ازمون کمک بخواد. وسایل اش مرتب بود. پخش و پلا نبود. لباس کارش رو وقتی می رفت تا می کرد می گذاشت تو کیسه گوشه اتاق. اومد اجازه گرفت که دم پنجره ی باز می تونه سیگار بکشه. گفتم آره.
دیروز براش یه تیکه کیک بردم با آب پرتقال. آب پرتقال رو برداشت و گفت شیرینی جات نمی خوره. بعد دیگه سر حرف باز شد. گفت از بوسنی اومده. پونزده سالش بوده که جنگ می شه و این ها فرار می کنند به آلمان. همون جا هم مدرسه رفته و بعدش هم کار. می گفت جنگ خیلی وحشتناک بود. گفتم می دونم. ما هم هشت سال جنگ داشتیم و تازه من از نزدیک تجربه اش نکردم فقط بمبارون هاش بود که تا تهران رسید.
الویس با نردبون راه می ره. همون بالای نردبون انگار پایه های نردبون دو تا پاهاش باشن بلندشون می کنه و از پهلو راه می ره. با همون سطل رنگش.
امروز صبح کارش تموم شد. الان که این ها رو دارم می نویسم داره تو اتاق لباس کارش رو عوض می کنه. ساعت ده صبحه. هشت کارش رو شروع کرد و ما منتظریم وقتی رفت صبحونه بخوریم.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
هر چه شدید تر منکر وجودش شوی معلوم می شود وجودش بیشتر از هر چیز تسخیرت کرده. انکار کن: آدمی معمولی بوده. شاعری مثل هر شاعر دیگری. کارمندی مثل همه ی کارمندان کمپانی ات. مرگش طبیعی تر از هر مرگی. احساس تو بی رمق تر از هر کس دیگری در سوگش.
مرده که مرده.
همه می میرند. گریه هم نکردم. هیچ کاری نکردم اصلن.
بگو. انکار کن. هر چه بیشتر انکار کنی بیشتر می فهمیم چه پررنگ بوده.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
دکتر دندون پزشکم داره بازنشسته می شه همین روزا. گفت آخرین باری بود که اذیتت کردم
دیسک کمر گرفته.
بهترین دندون پزشک دنیا بود و هست.
- مریم مومنی |
- 0 پیام