2 بهمن 1387
در باب ناسزا -۲

از اون جایی که آخرین فتوای من در باب فحش و ناسزا راه رو بر خیلی ها بسته(+ , + , +,+) و دیگران از این سکوت بهره برداری های بی شماری کرده اند فهرستی از ناسزاهای مجاز که به جای فحش های ناموسی/ ملیتی/ شغلی می تونه جای گزین باشه در زیر میاد.
از ادامه دادن این لیست استقبال می شه
D:

– خارخاسک
– خرچ.سونه
– چ.س فیل
– خرخاکی
– خشتی
– کرم کدو
– انترانت
– تخم کتان
– تخم هندونه
– گاوزبان
– علف هرز
– آنقوره
– اتوکش
– جارختی
– خشتک
– قزن قفلی
– خفاش
– سگک
– …

اگه فردا دو تا امتحان نداشتم بازم ادامه می دادم لیست رو.

28 دی 1387
حوله و زبان روسی

چند ماه پیش بود٫ می خواستم حوله بخرم. که کوچک باشد و خوش رنگ و نرم. یکی از این فروشگاه های بزرگ لوازم خانه بود که ورودی اش حوله های رنگی چیده اند. در اندازه های مختلف و به نظم رنگی. دو مرد روس آمده بودند حوله بخرند. بین آن همه رنگ چرخ می زدند و دست می کشیدند روی پرزهای تاشده و روسی حرف می زدند. می رفتم پی آوای زبانشان بدون این که یادم باشد چه می خواهم. حوله ی نو بو می کردم و زبان روسی در جانم ذخیره می کردم.

تاریک

تاریک که می شود حالم خوب می شود تاریک
آفتاب شادی دیگران است
تمام روز غلت می زنم لای کاغذهایت
با موی شانه نکرده
خودم را می نویسم
خواب طولانی که طره کنار گوش را می چسباند به پوست
یقین همان خرده گچ هایی است که روی بالش و شانه هایم ریخته
من پیکره ای گچی بودم
که زغال چشمانم
و هویج بینی ام
به جای مانده.

26 دی 1387
چند بار؟

چند بار جیب هایم را پر از سنگ؟
چند بار نامه ی خداحافظی ننوشته؟
چند بار کف رودخانه دراز؟

24 دی 1387
گلستان به روایت خودم

در پوستین خلق نیفت عزیز جان
حمایت از غزه و خلیج فارس و بشریت پیش‌کش‌ات.

23 دی 1387
طغرل ماه‌روی

یک روز٫ چنان افتاد که امیر به باغ پیروزی شراب می خورد بر گل و چندان گل صدبرگ ریخته بودند که حد و اندازه نبود. و این ساقیان ماه رویان عالم٫ به نوبت٫ دوگان دوگان٫‌می آمدند. این طغرل درآمد٫ قبای لعل پوشیده٫ و یار وی قبای فیروزه داشت و به ساقی گری مشغول شدند- هردو ماه‌روی. طغرل٫‌شرابی رنگین به دست بایستاد. و امیریوسف را شراب دریافته بود. چشمش بر وی بماند و عاشق شد. و هرچند کوشید و خویشتن را فراهم کرد٫‌چشم از وی برنتوانست داشت. و امیرمحمود دزدیده می نگریست و شیفتگی و بی هوشی برادرش می دید و تغافلی می زد. تا آن که ساعتی بگذشت. پس٫ گفت: «ای برادر٫ تو از پدر کودک ماندی. و گفته بود پدر٫‌به وقت مرگ٫ عبدالله دبیر را که مقرر است محمود ملک غزنین نگاه دارد- که اسماعیل مرد آن نیست. محمود را از پیغام من بگوی که مرا دل به یوسف مشغول است. وی را به تو سپردم. باید که وی را به خوی خویش برآری و چون فرزندان خویش عزیز داری.» و ما تا این غایت٫‌دانی که به راستای تو چند نیکویی فرموده ایم. و پنداشتیم که باادب بر آمده ای و نیستی چنان که ما پنداشته ایم. در مجلس شراب٫ در غلامان ما چرا نگاه می کنی؟ تو را خوش آید که هیچ کس در مجلس شراب٫ در غلامان تو نگرد؟ و چشمت از دیرباز بر این طغرل بمانده است. و اگر حرمت روان پدر نبودی٫ تو را مالشی سخت تمام برسیدی. این یک بار عفو کردم و این غلام را به تو بخشیدم- که ما را چنو بسیار است.

تاریخ بیهقی- ص ۲۱۲

21 دی 1387
ای خاطرات کهنه ی پرپر

ای خاطرات کهنه ی پرپر

من خسته نیستم.
دیریست خستگی ام
تعویض گشته است به درهم شکستگی
من خسته نیستم
در هم شکسته ام
این خود امید بزرگی نیست؟

نصرت رحمانی

کابوس شبانه امتداد دارد تا صلات ظهر.
وقتم به اشک و خاکستر می گذرد.

14 دی 1387

مردمان عجیبی هستیم.
هیچ چیز بیشتر از شادی دیگران ناراحت‌مان نمی کند.

12 دی 1387
سرباز

سرباز
سربرده
سرباخته
روغن ماسیده بر قاشق
ماسیده بر سقف دهان
ماسیده بر مویرگ ها
وقت ناهار
بازی تمام می شود:
مساوی

9 دی 1387
ادبیات برای جهانی فرا نژادی

«همه تمدن‌ها به نوعی تمایل به خودشیفتگی دارند، و هر چه تمدنی قوی‌تر باشد این تمایل شفاف‌تر بروز می‌کند..
متن کامل را این جا بخوانید