27 آبان 1387
On poetry

Winterson Jeanette.jpg

So when people say that poetry is merely a luxury for the educated middle classes, or that it shouldn’t be read much at school because it is irrelevant, or any of the strange and stupid things that are said about poetry and its place in our lives, I suspect that the people doing the saying have had things pretty easy. A tough life needs a tough language – and that is what poetry is. That is what literature offers – a language powerful enough to say how it is.

متن کامل را از اینجا بخوانید

23 آبان 1387
شهر سوخته ی من

زیر پوستم
شهری روییده است
شهری که
شبانه آتش گرفته
شبانه زن هایش کل کشیده اند
کودکانش گم شده اند
درخت هایش دود

زیر پوستم
شهر سوخته ای روییده.

کوکوی دو شب مانده

در زندگی روزهایی هست که همه ی آرزوی آدمی در داشتن یک نیم پرس کوکوی دو شب مانده در یخچال خلاصه می شود.

17 آبان 1387
کدام دختر

– آن کدام دختر است که امتحان دوشنبه را پشت گوش انداخته؟
– دختر همه ی هوس ها.

Le Chignon d’Olga

olga.jpg

16 آبان 1387
زیباترین آشغال دنیا

ته سیب(آشغال سیب) زیباترین آشغال دنیاست.

زیر پوستم
شهری شکفته
با خانه های سپید
مناره های بلند
و کوچه های سراشیب

14 آبان 1387
پنج تا در روز

کمپین«پنج تا در روز» فعالیت جدیدی است که دولت بریتانیا در راستای بالابردن سلامت روانی اهالی بریتانیا به کار گرفته است. طبق گزارشی که محققان ارائه کرده بودند بیماری های روانی ناشی از شرایط مضطرب کاری٫ کمبود فعالیت بدنی٫ و یا شکست ها و مشکلات عاطفی در خانواده و یا حلقه های اجتماعی افراد به خصوص در دوره ی فعلی رکود اقتصادی رو به افزایش است.

کمپین «پنج تا در روز» پنج فعالیت مهم را که مردم برای افزایش و بهبود سلامت عاطفی خود می توانند انجام دهند این طور بیان می کند:

– بسط دوستی ها
– فعالیت های جسمی
– پرورش حس کنجکاوی به دنیا
– ادامه دادن تحصیلات در طول زندگی
– انجام کارهای داوطلبانه

این کمپین در لیست فعالیت های خود تعمیر کردن دوچرخه و باغبانی را از نمونه فعالیت های موثر در افزایش سلامت روانی نام می برد.

منبع:
گاردین

13 آبان 1387
شغال

شغال آمده
پشت پنجره ی آپارتمان
طبقه ی چهارم
قبل از نیمه شب.
انگور تعارفش می کنیم
کمی گریه می کند
کمی انگور می خورد
و خودش را پرت می کند از ارتفاع

برگ ریز پاییزی
روی آسفالت سرد
یک شغال از شغال های دنیا کم

دهانش
بوی انگور
بوی انگور

11 آبان 1387
*

حس بودن در فرهنگ های مختلف در من بسیار, بسیار قوی است. این طور بگویم که قوی ترین جریانی است که در سراسر زندگی ام جاری بوده: این حقیقت که همواره درون و بیرون چیزها بوده ام و هرگز برای مدت طولانی ای به چیزی تعلق نداشته ام.

گفتگو با ادوراد سعید,اسلاسینسکی ۱۹۸۷

راه می روم, بخش بخش شده. چه می دانم لابد تاثیر زمستانی است که به زودی می آید. از همین حالاها درخت های کاج آورده اند و زلم زیمبوهای جشن دو ماه بعد. از همین حالاهاست که قطار مترو در ایستگاه های زیر خیابان معروف وین که برسد تا سقف پر آدم هایی شود که بسته های خریدشان از شانه و دست و بالشان آویزان است. همین روزهاست که بساط بازارچه های کریسمس به پا شود و آدم ها دور هم در خیابان پونچ بنوشند و دستهای سردشان را به دور لیوان های سفالی پونچ حلقه کنند. بعد کمی بعدش یلدا شود و کمی خیلی بعدترش عید. عیدی که از همین الان نمی خواهم برسد. و یا برسد و زود بگذرد.کاش همه ی مناسبت های سالانه بگذرند. تولدها, عروسی ها, عید های ریز و درشت, عید های ملی, ایرانی, اتریشی, خارجی, مذهبی, جهانی.
من کنار همه شان بایستم. بخش بخش شده.
و یا از کنارشان بگذرم.

عصر که هنوز آفتاب بود داشتم کتاب می خواندم.
کتاب می خواندم و برای مرگ ات گریه می کردم.
برای روزی که هنوز نرسیده ولی دردش از همین حالای حالا که باشد تا آینده ای که دلم می خواهد آن قدر دور باشد که هرگز نبینمش تکه تکه ام کرده.