2 بهمن 1383
درک(التون)والکوت Derek (Alton) Walcott برنده

درک(التون)والکوت Derek (Alton) Walcott برنده جايزه نوبل ادبی ۱۹۹۲ نويسنده ای ‌است که به قول خودش بيشتر نقش ميانجی‌گری بين هنر و طبيعت، گذشته و آينده و به خصوص ميان فرهنگ‌های مختلف را بازی کرده است.او هفتاد و پنج سال پيش در ۲۳ ژانويه ۱۹۳۰ در خانواده دورگه ای اهل جزيره کارائيبی سنت لوسيا Saint Lucia به دنيا آمد و دوران تحصيلش را به سنت آن موقع اروپايی‌ها در مدرسه ای کاتوليکی گذراند.
اشعار غنايی و آثار دراماتيک والکوت از درهم تنيدن اسطوره‌های بومی با عناصر فرهنگی استعمارگرانی که از انگليس،فرانسه،اسپانيا و هلند در تجارت برده های آفريقايی به کارائيب سهم داشتند بوجود آمده‌اند. با اين حال والکوت تلاش روشنفکرهای کارائيبی را که می خواهند ريشه های هويت خود را در آفريقای سياه بيابند، با ترديد می‌نگرد.والکوت در جامائيکا ادامه تحصيل داد و ساکن همانجا شد.درعين حال گهگداری در بوستون و لندن به کار تدريس می پرداخت.
آثار:
In a Green Night (اشعار،۱۹۶۲)، The Castaway(اشعار، ۱۹۶۵)، تی‌جين و برادرانشTi-Jean and His Brothers (نمايش‌نامه،۱۹۷۰) ، زندگی ديگرAnother Life (اشعار،۱۹۷۳)،بزله گوی سويلThe Joker of Seville (نمايش‌نامه،۱۹۷۸)، وصيت‌نامه آرکانزاس (اشعار،۱۹۸۷) The Arkansas Testament

ديشب باد خانه مان را

ديشب باد خانه مان را از زمين بلند کرد
من به ستاره ها نگاه می کردم
که در قاب خالی پنجره‌مان می‌دويدند
و ماه خسته که به گردشان نمی‌رسيد
قرار بود راهمان را گم کنيم
و سر ازمنظومه ديگری درآوريم
اما چانه زدن با باد بی‌فايده بود
درراه برگشت
کمی شهاب‌سنگ‌ چيدم
و ديگر کلمه ای با باد سخن نگفتم

30 دی 1383
گاه‌شمار ادبيات

گاه‌شمار ادبيات

تمایل به یک انقلاب عدالت‌خواهانه در آمریکای لاتین متکی بر رابطه بین باورهای کاتولیکی و عقاید مارکسیستی بوده است. این در واقع مضمون یکی از اشعار غنایی ارنستو کاردنال است که امروز هشتادمین سالگرد تولدش را جشن گرفته است: او در 20 ژانویه 1925 در گرانادا (نیکاراگوئه) به دنیا آمد.بعد از گذراندن تحصیلاتش در زمینه ادبیات چند سالی به اروپا رفت.در 1957 برای رفتن به صومعه تراپیست ها(فرقه مرتاضان اهل سکوت.م)وارد آمریکا شد و در 1965 در ماناگوئه رسما کشیش شد.پس از سقوط دیکتاتوری سوموزا در نیکاراگوئه، در دولت چپ ساندینیست ها وزیر فرهنگ شد.
اشعار غنایی کاردنال به سنت آثار منظوم آمریکای شمالی نوشته شده اند. او آثار خود رادر قالب های نوشتاری گوناگونی مثل قطعات هجایی ،وقایع نامه،نیایش و سرودهای مذهبی نوشته است که محتوایشان اغلب دارای مضامین سیاسی و تاریخی است.بیست و پنج سال پیش در 1980 توانست جایزه کتابفروشان آلمان را به خاطر«اخطار مقتدرانه مکتوب به عشق » ازآن خود کند.
آثار: ساعت صفر(اشعار،1960)،قطعات هجایی(اشعار، 1961) ، برای سرخ پوستان آمریکا(اشعار، 1969) دفتر خاطرات کوبایی(خاطرات، 1977) ، زندگی گمشده(خاطرات،1997)

29 دی 1383
گاه‌شمار ادبيات

گاه‌شمار ادبيات
از 18 ژانویه 1882 ، سال روز تولد الن الکساندرميلنه تا امروز 123 سال می گذرد.او که در لندن به دنیا آمد بعدها پدر پسری به نام کریستوفر روبین شد و از 1906 تا 1914 با انتشار نشریه طنز پانچ به عنوان روزنامه نگار ، مقاله نویس،طنزپرداز و رمان نویس مشهور شد. مایه شهرت او در تمام دنیا در واقع برمی گردد به قبل از سال 1924 .یعنی زمانی که او مجموعه قصه های قبل از خواب برای کریستوفر روبین را با عنوان” وقتی که ما خیلی جوان بودیم درمی آورد.از دل این قصه ها شخصیت داستانی خرسی به نام پو در کنار چند موجود دیگر پدید آمد.چند سال بعد کتاب “خرسی به نام پو” چاپ شد.پو قهرمان داستان توانسته بود با خوش قلبی و حواس پرتی اش نه تنها کودکان ، بلکه خوانندگان بزرگسال را هم مجذوب خود کند. درحال حاضر این کتاب و جلد دوم آن به نام ” خداحافظی با پو” که در 1928 چاپ شد، از کتاب های کلاسیک ادبیات کودک در انگلستان به شمار می آیند.از آن موقع تا کنون شخصیت های داستانی بسیاری از حیوانات سخن گو و همین طور کریستوفر روبین های کوچولوی به وجود آمده‌اند تا مانند بزرگسالی که در لباس کودکان رفته ، هر موقع که لازم شد به کمک بیایند.

گاهی خيلی زود دير می

گاهی خيلی زود دير می شود… تا دير نشده کاری بکنيم.

در سوگواری ها بيش‌تر گريه

در سوگواری ها بيش‌تر گريه زنان را می بينم و سکوت مردان را.تصوير معمولی است. اما تاب ديدن زنان سوگواری‌که سکوت کرده اند و مردان سوگواری که سر به گريبان دارند را ندارم.حزن عظيم خوابيده در اين تصوير را می‌بينيد؟

عکس از مجموعه عکس های فاجعه سونامی است.

گاه‌شمار ادبيات

گاه شمار ادبيات

تقریبا بیست و پنج سال پیش یعنی در سال 1980 فیلم “شوگان” بر پرده سینماها نشست.وقایع این فیلم در ژاپن فئودالی قرن هفدهم می گذرد و مبارزه دو مرد به نام های توراناگا و ایشیدو را به تصویر می کشد که بر سر بدست آوردن جای گاه شوگان ، بالا ترین مقام نظامی آن زمان،به رقابت برمی خیزند.جان بلک ثورن ملوان انگلیسی که کشتی هایش در قلمرو تورانا گاز غرق شده اند، بسرعت با فرهنگ ژاپنی خو می گیردو به عنوان اولین غیر ژاپنی می تواند صاحب لقب سامورایی شود و نفوذ فراوانی بدست آورد.با کمک او توراناگا که برضد دسیسه چینی های پرتغالی ها وارد عمل شده است نهایتا به رقیب خود پیروز می شود
فیلم پرهزینه شوگان (به کارگردانی جری لندن)براساس رمانی از جیمز کلاول(94-1924) James Clavellساخته شده است که در سال1975 به بازار کتاب آمد.رمانی که با توصیف دقیق و به تصویر کشیدن بی نظیر تاریخ ژاپن و طرح روایی مهیج خود خواننده را مسحور می کند.نویسنده آن که اصلیتی آمریکایی-استرالیایی دارد رمان های دیگری با مکان های داستانی عجیب نوشته است،که همه شان کما بیش جزو پرفروش ترین ها شدند.

28 دی 1383
گاه‌شمار ادبيات

گاه شمار ادبيات
اينجا از چند ماه قبل از شروع سال نو بازار تقويم های موضوعی داغ می شود.از همان نوعی که ما در ايران درباره زنان و يا شاعران داريم منتها با طيف گسترده تری از موضوع و رنگارنگی بيشتر صفحاتشان.از هنرپيشه های سينما و مشاهير جهان گرفته تا سگ و گربه و ابرشهرهای معروفی مثل پاريس،نيويورک.از موضوع های مربوط به جنبش زنان و فمينيسم گرفته تا تعاليم بودا و طالع بينی های چينی و موضوعات به ظاهر کم طرفدارتری مثل مزرعه داری و کشاورزی.يکی از همين تقويم ها هم امسال نصيب من شد.موضوعش هم ادبيات است.و خوبيش اين است که برای من از يک لحاظ تازگی دارد.آن هم اينکه نويسندگانی را که درباره‌شان نوشته و يا معرفی کرده اغلب در جامعه ادبی ايران ناشناخته‌اند و يا خيلی معروف نيستند.اسم خيلی هايشان را برای اولين بار می بينم.و بعضی هايشان را هم به علت ترجمه نشدن آثارشان در ايران فقط در حد يک نام می شناسم.با خودم فکر کردم که بد نيست اگر هر روز(البته تا جايی که بتوانم) اين متن های کوتاه را که در معرفی اين نويسنده ها و يا وقايع ادبی نوشته شده ، ترجمه کنم و لا به لای يادداشت های خودم در وبلاگ بگذارم.اين که انتخاب اين نويسنده ها و قرار دادنشان در کنار هم بر اساس چه معياری بوده را نمی دانم، الان هم تازه هفده روز از سال نو ميلادی گذشته و به گمانم تا اواخر سال نتوانم قضاوت درستی داشته باشم.شايد هم به اين نتيجه برسم که تنها وجه مشترکشان سر و کله زدن با واژه ها و و مفاهيم و يا همان ادبيات بوده .به هر حال اميدوارم که حداقل خودم از کشف اين نويسنده ها و يا مرور دوباره آن هايی که می شناسم ،لذت ببرم و بياموزم.شما را نمی دانم.

يادم می آيد يکی از

يادم می آيد يکی از بازی های من در دوران کودکی طالع بينی هاو خواندن اقبالم از روی حوادثی درواقع بی ربط به همديگر و گرفتن آنها به فال نيک يا بد بود.يک جور خرافه سازی لحظه ای.خرافه و يا باور نامربوطی که پايداريش يک آن بيش نبود و زمانی بعد، داستانی جديد و ماجرايی تازه و خرافه ای نو جايگزين قبلی می شد.خيلی وقت ها، مخصوصا موقع راه رفتن های طولانی اين بازی جذاب می توانست راه خسته کننده را برايم کوتاه کند.مثلا با شمردن موزاييک ها ،يا درخت ها و يا هر شئ ديگری که در مسيرم به تناوب تکرار می شدو ختم شدنشان در نهايت به عدد فرد يا زوج.و بسته به حال و روزم عدد فرد طالع نيک می شد يا بد.جذابی ماجرا به اين بود که طالعم را خودم می بستم و می توانستم گاه با برعکس کردن قرارداد،ورق رابرگردانم .همه چيز در لحظه اتفاق می افتاد و سرنوشت همه چيز در لحظه رقم می خورد.در عين باور به بخت ،اراده هم دخيل بود در ماجرا.و پيروزی ،گاه با بخت و اقبال بود و گاه با اراده خودم.رشته هايی از اين بازی رويايی را با خود از دنيای کودکی بيرون کشيدم و گاه شادی بخش لحظه های اکنونم می شوند.مثلا يکی شان ماشين قرمز های پارک شده محوطه جلوی خانه‌مان است که ازقاب پنجره‌مان ديده می شوند .توی اين دو هفته قبل دقت کرده ام که بعضی روزها تعدادشان قابل توجه است.من اين را به فال نيک گرفتم وقرارم بر اين شد: ماشين قرمزها برايم شانس می‌آورند. حالا ماجرای امروز به گمانم شده است اثباتی بر اين خرافه ابداعی.خراب شدن دستگاه حرارت مرکزی خانه مان و از کار افتادن تلويزيون و قلابی درآمدن DVDهايی که با تخفيف قابل ملاحظه ای خريده بودمشان و برگشت خوردن يکی از ترجمه هايم را که بعد از يک هفته انتظار امروز نامه اش به دستم رسيد را به نظر شما نمی توانم به تعداد کم ماشين قرمز های امروز ربط بدهم ؟

اشتباه نشود.اين عکس مربوط به روزی است که شانس به رويم لبخند می زد.

25 دی 1383
به همه نااميدها و افسرده

به همه نااميدها و افسرده ها و دپرس! ها و همه کسانی که راه‌های مختلف خودکشی را مرور می کنند و درذهنشان تجربه می کنند و در فکر اين هستند که به زودی موقع برگشتن از سر کار و يا دانشگاه تکه طناب محکمی بخرند و يا قرص برنج ها را از گونی های برنج جمع کنند می گويم که داستان مکرمه پيرزنی روستايی که از شصت و چهار سالگی شروع به نقاشی کرد و تا الان از طرح های بسيط خود حتی نمايشگاه هم زده و جايزه هم برده را بخوانند و شور زندگی را در رنگارنگی تابلوهای نقاشی اش ببينند،در پافشاری بر سر کار و عقيده اش ،در اينکه در خانه اش را هم نقاشی کرده ،در اين که از هر داستانی که به گوشش خورده(مکرمه بی سواد است و خواندن نمی داند) از اميرارسلان و ليلی مجنون گرفته تا داستان نوح نبی و مسيح و امام رضا و آدم و حوا تصويری کشيده و اين که درجواب پسرش سر اين که گفته چرا آدم و حوا را لخت کشيده ای .حاضری اعضای خانواده ات را هم لخت بکشی؟ گفته که خدا آن ها را لخت آفريده بود و من نمی توانستم لباس تنشان کنم و بعد پسرش با او تا ده روز قهر بوده و او هم رفته به جبران خشم پسر چند تا تابلوی ديگر از آدم و حوای عريان کشيده ، و اگر کمی حوصله کنيد و مصاحبه اش را بخوانيد می بينيد که مثل همه زنان روستايی سختی زياد کشيده و دلايل‌اش برای افسردگی کم نبوده و سر به آسمان هم می زده. يک نگاه به در خانه اش بياندازيد و سری هم به سايتش بزنيد. ديگربقيه اش با خودتان.(افسردگی را می گويم!)