22 اسفند 1386
دوراندیشی

میگم
اگه نفری یه دونه عدس از سبزه ی امسالتون برای من بذارین کنار(لطفن)، هفت سین مون فقط سمنو و سنجد و ماهی قرمز کم خواهد داشت.

17 اسفند 1386
رنگین کمان

بنفش،
رنگ آخر اسفند بود.
نیلی،
آبی،
سبز
را گم کرده بودیم.
دشمن،
دستکش سیاه داشت
و پشت دود و خاک و خار
پنهان می شد.

ما
شنوندگان عزیزی بودیم
که در شب های تاریک
به بوی بنفشه،
به خار های کف پایمان
و وضعیت های رنگارنگمان
توجه می کردیم:
زرد،
نارنجی،
قرمز.

سفید،
رنگ چشم سربازان گمنام بود
وقتی هفته ها پلک نمی زدند.
رنگ وضعیت آخر.

16 اسفند 1386
دویدن روی نوار نقاله

آهنگه تکرار می شه مدام. بدون این که من اشاره ای کنم از اول تا آخر شعر رو می خونه و بعد از اول،
و از اول،
و از اول،
و از اول….

مثل یه جور نوار نقاله است که به طور مصنوعی جاده رو طولانی جلوه بده. جاده ی کوتاهی رو که می چرخه ، می ره اون زیر و دوباره میاد بیرون. و آدم رو توی این توهم نگه داره که مسیر طولانی ای رو داره می دوه.

هنوز زمین نخوردم.

14 اسفند 1386
سنگینی

شنیدین که می گن آدم گریه کنه سبک می شه؟ بر عکسش هم صادق اه. خندیدن زیاد می تونه آدم رو سنگین کنه. افسردگی ای که بعد از تماشای فیلم کمدی به مدت طولانی (بیش تر از یک ساعت) به من دست می ده، افسردگی سنگینی اه.

13 اسفند 1386
لینکدونی

مدتیه هر بلوزی که میپوشم بعد از چند ساعت انگار یک موش کوچک گازش گرفته باشد ، صاحب دو سوراخ خیلی ریز شبیه جای دندان موش در یک نقطه ثابت میشود . خیلی دقت کردم که ببینم به کجا ممکن است گیر کند که اینطور میشود . به نتیجه ای نرسیدم جز اینکه لابد من خار در آورده ام .

لینکدونی

آنجلا رییس من است. آنجلا با پوست سفید و موهای فرفری قرمز و قد بلندش. یک روز سر ناهار، یکی یک بازی بی‌مزه‌ی کانادایی راه انداخت. هر کسی باید در مورد خودش یک جمله‌ی راست می‌گفت و یک جمله‌ی دروغ. بعد دیگران حدس می‌زدند که دروغ کدام است و راست کدام. این طوری معلوم می‌شد ما که روزی هشت ساعت کنار هم کار می‌کنیم هم‌دیگر را چه‌قدر می‌شناسیم.

12 اسفند 1386
زندگی پر فراز و نشیب سگ های آبی

من تا به حال هیچ سگ آبی ای ندیدم (درواقعیت) ولی اگه روزی صاحب جنگل کوچکی بشم که یه رودخونه هم از توش رد بشه حاضرم با کمال میل سرپرستی یه خونواده ی سگ آبی رو به عهده بگیرم. تازگی ها در کنار بقیه ی خوندنی های مورد علاقه ام گه گاهی درباره ی سگ های آبی می خونم و اگه کمی دل خوش تر بودم شاید یه وبلاگی هم درست می کردم که هر چی می خونم و یاد می گیرم رو اون جا قرار بدم. یه جور نظم دادن و کنار هم گذاشتن خونده ها و دیده های من درباره ی سگ های آبی.

*
مطالبی که در ادامه میاد برداشت آزادی از صفحه ی ویکی این موجودات اه. برداشت آزاد یعنی گزینش موارد ذکر شده و تعبیر و تفسیر های من روی اون ها بیشتر جنبه ی شخصی داره تا علمی
*
سگ های آبی از رسته ی جونده هایی هستن که در آب و خشکی تردد می کنند. مثال ملموس ترش که جونده نیست: قورباغه.
*
توی ویکی نوشته که این ها تنها بازمانده های خونواده ی کاستوریدا ها هستن. امیدوارم در بین خواننده های این وبلاگ جوونورشناس و زیست شناس نباشه یا کم باشه یا اگر هست این حق رو به من بدن که توی این وبلاگ گاهی تخیل رو جایگزین واقعیت کنم. خونواده ی کاستوریدا خودش به قدر کافی حس اسطوره ای و پدرخواندگی داره و فکر کنید که تنها بازمانده ی این خونواده بودن چقدر می تونه اهمیت داشته باشه.
*
سگ های آبی علاقه ی عجیبی به ساختن سد و بستن مسیر رودخانه ها دارن . آبگیر کوچکی که از ساختن سد به دست میاد محل مناسبی هست برای ساختن خونه و زندگی شون.
*
یه ویژگی دیگه شون علامتی اه که موقع خطر باهاش همه دیگه رو خبر می کنند. یه سگ آبی وحشتزده می تونه توی آب شیرجه بزنه و شنا کنه و دمش رو با سرعت بالایی تکون بده. صدایی که از این حرکت تولید می شه تا دوردست ها داخل آب و بیرونش شنیده می شه. بقیه ی سگ های آبی به محض شنیدن این صدا توی آب می پرن و ممکنه تا مدت ها بیرون نیان. تا وقتی که حس کنند خطر رفع شده.

چه خبر؟

“چه خبر؟” ممکنه برای شروع گفتگو عبارت مناسبی باشه اما تکرارش قطعا برای من نشون از پایان گفتگو داره. نشون از اینکه این گفتگو موفقیت آمیز نیست و عبارت مذکور قراره به طور مصنوعی نقش موتور محرک رو بازی کنه.

10 اسفند 1386
D:

D:

من از این علامت لبخند دندونی ِ یاهو و چند تا آیکن دیگه اش در حاشیه نویسی کتاب هام استفاده می کنم. اون هم درست به همین شکل که می بینید و نه حالت متعارف صورت چه ی افقی. محدودیت علامت و آیکن هایی که احساس آدم رو به تصویر بکشه در اوایل شکل گیری ِ زبان مکتوب دنیای مجازی باعث شد که آدم ها کمی تخیل شون رو به کار بندازن و با نود درجه اغماض به هم دیگه لبخند بزنن و یا غمگین بودنشون رو نشون بدن.
در دنیای غیر مجازی که محدودیتی برای زاویه لبخند وجود نداره،

9 اسفند 1386
ماه تاب

دختر
حمام مهتاب گرفته
شب تا سحر
زیر نورش دراز کشیده
به تنش شعر مالیده
لچک ترنج قالی را
نگاره به نگاره
لمس کرده
دست کشیده
ماه
بر او تابیده
تابیده
تابیده.