به دعوت آقای سوشیانت هزارم چند کتاب از نیمه خوانده هایی که یادم می آید :
سفر به انتهای شب را تا امریکا خواندم
در جستجوی زمان از دست رفته را تا طرف گرمانت 1 خواندم
استانبول، خاطرات یک شهر اورهان پاموک را تا نیمه خواندم
سور بز هم تا نصفه
پوست انداختن فوئنتس را هم نشد تمام کنم
هیچ کدام از کتاب های کافکا را نتوانستم بخوانم
اگر شبی از شب های زمستان مسافری را سه بار شروع کردم و همان اولش ماندم
ساختار و تاویل متن بابک احمدی راهم دو بار تا ابتدای فصل سه خواندم
از این بالایی ها در جستجو را ادامه می دهم. شاید در میان سالی فرصت دوباره ای به کافکا دادم. ساختار و تاویل متن را هم به چشم کتاب مرجع نگاه می کنم که هر وقت احتیاج شد تورق اش کنم. بقیه شان به تاریخ می پیوندند متاسفانه.
دوستان دور بعد:
بامداد، عطا، نیما ، علیبی ، لولو ، مریم نبوی نژاد ، نازلی
- مریم مومنی |
- 0 پیام
دست اندرکاران ورزش در ایران اعلام کردند، توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
منبع خبر: بی بی سی فارسی
توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
توان حرکتی دختران ایرانی معادل زنان 40 ساله فرانسوی است.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
علی (که پیشتر هم در مطلبی به نام صداقت به او رفرنس داده بودم) سربازیاش را در منطقهی مرزی دهلران گذراند. میگفت یک روز مرد بسیار مسنی به درمانگاه آمده بود. پرسیدم “پدرجان، چند سالته؟”
- مریم مومنی |
- 0 پیام
ظاهرا شماره ی آخر مجله ی مرحوم زنان همین امروز در دکه ها توزیع شده. مقاله ی زبان و جنسیت*، قرار بود مقدمه ای از یک سری مقاله با این موضوع باشه که متاسفانه مجبور شد نقش موخره رو هم بازی کنه.
* نوشته ی خودم
این ستاره به دلایل فروتنانه اون بالا جا نشد
D:
- مریم مومنی |
- 0 پیام
” و امیر دیگر روز بار داد، با قبایی و ردایی و دستاری سپید، و همه ی اعیان و مقدمان و اصناف ِ لشکر به خدمت آمدند، سپیدها پوشیده. و بسیار جَزَع بود.”
تاریخ بیهقی
روایت مجلس سوگواری امیر مسعود غزنوی اه وقتی خبر مرگ پدرش امیر محمود غزنوی رو می شنوه.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
یأس یأس می آورد. نوشته ی قبلی را پاک کردم که حداقل جلوی چشم خوشحال ها نباشد.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
دیروز جلسه ی آخر جویس بود. یه جایی توی “اولیس” اگه اشتباه نکنم، مارک کلاه لئوپولد بلوم رو که به انگلیسی میشه مثلا hat…، جویس یه t آخرش رو انداخته. یعنی انگار که اون حرف آخر در طول زمان از روی کلاه پاک شده باشه. و طبیعتا توی متن هم نیومده. یعنی توی متن فقط یه دونه ha اومده. بعد استاده می گفت که یه جای دیگه ی اولیس این t ای که اینجا افتاده ظاهر می شه. یعنی یک کلمه ی دیگه یه t ِ اضافی داره. انگار که مثلا فرض کنید قانون بقای انرژی و جرم که میگه مقدار این ها توی جهان ثابته، توی جهان اولیس هم قانون بقای حرف ثابته.
بعد که دید ما داریم یه جوری نگاهش می کنیم، گفت: شماها فکر می کنید برای چی نوشتن این کتاب هفت سال طول کشیده؟ خب جویس داشته همین بازی ها رو با متنش می کرده دیگه.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
اسلیمی های باغچه
به زانوهایم می رسند
اسلیمی های آسمان
به دودکش خانه مان
تنها
چند طبقه
فاصله است
برای پریدن
برای دوختن اسلیمی ها
به اسلیمی ها
- مریم مومنی |
- 0 پیام
خواب دیدم رفتم پای تخته. استاد می گه: یه جمله ی عربی بنویس که توش حرف “م” نباشه.
نوشتم:
” الغریق یتشبث بکل حشیش”
- مریم مومنی |
- 0 پیام
گیج است و
می درنگد
بر پله
پله
پله ی افتادن:
باور نمی کند
هنوز
این برگ
کز شاخسار کنده شده است!
“اسماعیل خوئی”
- مریم مومنی |
- 0 پیام