سرباز
با پوتین های واکس خورده
و چهره ای کودکانه
برای محبوب اش
گوشواره می خرد
و به پیرمرد گدا
از سرشفقت
لبخند می زند.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
پیش از این
خاکسترم
در کوزه ای دربسته بود.
اکنون
در شهر بادخیز
روی شیروانی ها می گسترم
از چشمه های سنگی جاری می شوم
و قاطی غبار
بر پنجره ها می نشینم.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
روباه مکار و گربه نره امروز می خواستند سکه های من رو بگیرند و بکارند تو زمین تا درخت پول دربیاد غافل از این که من سکه ای نداشتم. امروز طعمه بازاریابی تشک و بالش طبی قرار گرفتم. خانومه جادوگر بود. یه بالش رو نشونمون داد و می گفت که وقتی جلوی تلویزیون لم دادین روی این بالش اه و سردتون می شه دلتون چی می خواد؟ ما در سکوت نگاهش می کردیم. بعد خودش با خوشحالی جواب می داد:” دلتون یه پتو می خوااااد” و در کسری از ثانیه بالش رو بالا پایین کرد و تبدیلش کرد به پتو.البته این نقطه اوج هیجان برنامه یک ساعت و نیمه در مورد پشم و پتو و تشک و مزایای کارخونه میزبان بود که هنوز هم وقتی یاد اون اتاق دخمه مانند رستوران می افتم و آب سیبی که به قیمت خون ام باهام حساب کردند حالم بد می شه.
تمام راه برگشت رو افسرده بودم. به معنای واقعی.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
وقتی یه چیزی رو ببینید و در همون لحظه اول عاشق اش بشید ولی هرچی توی ذهنتون بگردید دلیلی برای خریدنش پیدا نکنید چی کار می کنید؟ خب خیلی ساده است. یه دلیل می تراشید و اون چیز رو می خرید. البته اگه قیمتش هم مناسب باشه .
این طوری بود که من جمعه بعد از ظهر صاحب یک گلیم یک نفره کوچک، زیبا و بسیار ارزان (یک یورو) شدم. خب اگه نمی خریدمش پس فردا تابستون که میشد چی پهن می کردم روی علف ها که بتونم بشینم روشون و کتاب بخونم؟
فنجون سبزه رو هم برای این خریدم که سربسیار پهن ای داشت در مقایسه با فنجون های دیگه و رنگش فوق العاده بود. خب اگه نمی خریدمش مجبور بودم به ریختن آب سرد یا یک قالب یخ کوچک روی چایی تازه دم صبح ادامه بدم. بی احترامی به چایی رو کی می تونست بیش از این تحمل کنه؟
- مریم مومنی |
- 0 پیام
تعطیلات بین دوترم فرصت خوبی است برای این که با خیال راحت بتوان کتاب فارسی خواند. دلیل دیگرش هم شاید این است که همان طور که گفتم داریم کتاب های فارسی مان را هدیه می دهیم به کتاب خانه و من یک سری شان را فرصت نکرده بودم بخوانم و یا هر وقت که ورق می زدمشان،رقبای خارجی شان متاسفانه در رقابت پیروز می شدند و فارسی ها می رفتند در اولویت های بعدی.بین این چند تایی که تا الان خوانده ام، تهران، شهر بی آسمان امیرحسن چهل تن(دقت کنید: امیرحسن. نه امیرحسین!) کتاب شسته رفته خوبی از آب درآمده.از زبان نرینه و پرداخته شده اش لذت بردم. پختن و عمل آوردن چنین نثری کار هر کسی نیست. ماجرا هم گرچه ممکن است کشش داستانی چندانی نداشته باشد، روایتی منسجم از حال و روز مردم تهران از زبان و نگاه “کرامت “جاهل می دهد.از کودتای بیست و هشت مرداد تا تهران پنجاه و هفت و بعد از آن.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
ظهر خواستم روی ساندویچ سس کچاپ بریزم، قوطی(؟!) اش را برگرداندم و فشار دادم ولی دیدم سس تمام شده. قوطی سس غافلگیرم کرد بس که راست و سرپا مانده بود. خواستم تشبیه اش کنم به حکایت ملموس تری، سلیمان نبی و عصای اش یادم آمد که موریانه ها خوردند و سلیمان با آن هیبت اش سرنگون شد بدون اینکه کسی بداند مدت هاست که مرده است. اما خب ، فکر نمی کنم این توصیف خیلی مناسبی باشد. پس لطفا تا دردسر پیش نیامده از ذهنتان خط اش بزنید. نه من چیزی گفتم، نه شما چیزی خواندید. یک مثال دیگرش می شود همین حکومت شاه که احتمالا شاه یک روز از خواب بیدار شده و فهمیده که قوطی سس مملکت اش تمام شده بدون اینکه قبلا خبر شده باشد در حال تمام شدن است و کاری بتواند بکند. قوطی سس فرقش با شیشه آبلیمو این است که نه درش به این راحتی باز می شود و نه بدنه شیشه ای دارد که آدم بفهمد چقدر ازآن باقیمانده. یک روز بلند می شوی و می بینی تمام شده.
خواستم بگویم قوطی های سس تان را به امان خدا رها نکنید.
- مریم مومنی |
- 0 پیام
تا زمانی که بین خودمان غضنفر داریم تلاش های دروازه بانی بیهوده است. رفته ام سایت بی بی سی فارسی، بخش صدای شما ، گفتگویی کرده با چند ایرانی سرشناس کانادا که از نگرانی هایشان می گویند. نگرانی هایی از حمله احتمالی آمریکا به ایران. پایین اش هم عده ای نظر داده اند . در بین شان این چند تا غضنفر را پیدا کردم. خودتان بخوانید و قضاوت کنید:
“من موافق حمله به ايران هستم. راه حل ديگری در برابر اين تنفر لجام گسيخته وجود ندارد. از بقيه هموطنان هم متعجبم چون تا يک سال پيش همه برای امريکا شاخ و شونه ميکشيدند و ميگفتند امريکا توان حمله به ايران را نداره. حالا چرا همه نگران شدن؟ خوب شما که ميگفتيد امريکا را شکست ميديد بذاريد حمله کنه ديگه؟! محمد – منچستر”
“مرگ يکبار شيون هم يکبار. بيست و هشت ساله که امريکا داره مارو تهديد ميکنه و هی خط ونشان ميکشه. اگه ايران حمله مغول و اسکندر وعرب و … رو تونسته از سر بگذرونه اينم ميتوونه. بذارين به ايران حمله کنه. اقای بوش به مشامش بوی کباب (نفت) خورده ولی خبر نداره… کوروش – وين”
“به نظر من كار احمدي نژاد درست ميباشد.چون ميخواهد يكبار براي هميشه تكليف ايران را با غرب و به خصوص آمريكاروشن كند و ايران را از بلاتكليفي در بياورد.يا دوست يا دشمن و خلاصه تكليف ايران روشن شود به قول معروف يا زنگي زنگ يا رومي روم .بهتر از بلاتكليفي وترس وتحريمهاي چند ساله است . حسين – مشهد”
- مریم مومنی |
- 0 پیام
داریم برای کتابخانه عمومی “وین”(بورگ گاسه) با همت دو دوست دیگر ،بخش فارسی درست می کنیم. همیشه وقتی از جلوی بخش عربی و ژاپنی و ترکی رد می شدم حسرت می خوردم که چرا وین با این همه فارسی زبان ایرانی و افغان و تاجیک، یک قفسه حتی کوچک کتاب فارسی ندارد. حالا از این به بعد قرار است کمتر حسرت بخورم. فرصتی شده که کتاب های فارسی مان را که نخوانده ام این چند روز دست بگیرم تا قبل از هدیه دادن به کتابخانه تمامشان کنم. کتاب های ترجمه را هم قرار شده صحبت کنیم ببینیم می شود آن ها را هم اهدا کرد یا نه. فعلا گفته اند صد کتاب جا دارند و البته قرار است بعدا تعداد را زیاد تر کنند.
دوستان ساکن وین! کسی هست که دلش بخواهد در این حرکت فرهنگی کمک کند؟
- مریم مومنی |
- 0 پیام
لینک به لینک رسیده ام به یکی از این سایت ها و داستانی را از نویسنده ای که دختری جوان است می خوانم. عکس نویسنده تقریبا به اندازه آن یکی دو پاراگراف داستان است. دختر به دور دست نگاه می کند و رژ لب و چشم های خمار و طره مویش که از زیر شالش بیرون آمده دل هر خواننده ای را می برد. داستان اما افتضاح است.می آیم پایین ببینم خواننده ها چه نظری داده اند. چهار خواننده مذکر نظر داده اند. هر چهار نفر گفته اند زیبا بود. اولی و دومی به انگلیسی. سومی خودش آمده و در جواب آن داستان در بخش نظرات داستانی نوشته، درست با همان کلمه های دختر نویسنده. چهارمی هم یک جمله بیشتر ننوشته :
زیبا بود.نویسنده را میگویم
— دادیار ، Feb 7, 2007 در ساعت 08:23 PM
- مریم مومنی |
- 0 پیام
همیشه افسوس می خورم که چرا آن قدر که از کتاب سر در می آورم در موسیقی بی سوادم. منظورم البته موسیقی سنتی نیست، موسیقی غیر ایرانی را می گویم. کتابخانه عمومی شهر وین آرشیو بسیار خوبی از انواع موسیقی دارد. تصمیم گرفته ام بیشتر به این قسمت اش سر بزنم از این به بعد و نمی دانم روش درست اش چیست؟ چه طور می شود از بین آن همه سی دی انتخاب کرد وقتی فقط چند موسیقی دان می شناسم . همان معروف ها که دیگر همه می دانند : موتزارت و بتهوون و شوپن و اشتراوس و ….
پیشنهادی دارید؟ چند روز پیش یکی از دوستان Arvo Pärt را معرفی کرد. آهنگ ساز استونیایی که سبک موسیقی اش را “مینیمالیسم مقدس ” توصیف کرده اند. یکی دوتا از کارهایش را همان جا توی کتابخانه گوش کردم که ببینم چه طور است. طاقت نیاوردم. اگر کسی دور و برم نبود حتما زانو می زدم و گریه می کردم.
مسحور کننده بود و بسیار محزون.
- مریم مومنی |
- 0 پیام